جدول جو
جدول جو

معنی گونیا کردن - جستجوی لغت در جدول جو

گونیا کردن
(سَ دَ گِ کَ / کِ دَ)
کجی عمارت و بنا را راست کردن. (ناظم الاطباء). قائمه کردن زاویۀ بنا یا چهارچوب. عمود کردن دو دیوار یا دوچوب بر یکدیگر و زاویۀ قائمه در میانشان پیدا آوردن
لغت نامه دهخدا
گونیا کردن
اندازه گرفتن زوایای سطحی، طراز گرفتن طراز کردن سطحی، شاغول گرفتن، مسطح کردن یا افقی و مستوی کردن سطحی (دیوار چهار چوب و غیره)، برابر کردن یکسان و معادل ساختن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(سَدد / سَ گُ دَ)
شاهد گرفتن. به شهادت خواستن:
بدو گفت کین دختر خوب چهر
به من ده به من بر گوا کن سپهر.
فردوسی.
گوا کرد بر خود خدا و رسول
که دیگر نگردم به گرد فضول.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(سَ بَ وَ دَ)
جفت شدن. نزدیکی کردن. بر ماده برشدن: حائض، ناقه ای که نر بر وی گشنی نتواند کرد از تنگی اندامش. (السامی فی الاسامی). استخلاط، گشنی کردن اشتر. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(اَ پَ تَ)
کنایه از بسیار سودن و باریک کردن. (آنندراج) :
سپهر از کجرویها توتیا کرد استخوانم را
چو بارم آرد شد دیگر چرا در آسیا مانم ؟
صائب (از آنندراج).
، سرمه کردن. داروی نیرودهنده در چشم کردن:
گر آب دیده تیره کند دیدۀ مرا
این دیده را ز خاک درت توتیا کنم.
مسعودسعد.
تاری شده ست چشم من از روی ناکسان
از خاک پات خواهم کردنش توتیا.
مسعودسعد.
خاقانیا به چشم جهان خاک درفکن
کو درد چشم جان ترا توتیا نکرد.
خاقانی.
ای آسمانت کرده زمین بوس و تا ابد
هم آسمان ز خاک درت توتیا کند.
خاقانی.
گر از من به چشمی رسد چشم درد
توانم درو توتیا نیز کرد.
نظامی.
رجوع به توتیا و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از نیا کردن
تصویر نیا کردن
تحفه دادن درویش، ادا کردن نذر
فرهنگ لغت هوشیار
جفت شدن نزدیکی کردن: و لوطیان از یکدیگر آویخته باشند همچنانکه سگ از ماده آویزد چون گشنی کنند از یکدیگر باز نتوان شد بدان بشناسند که ایشان لوطیان اند
فرهنگ لغت هوشیار
چیزی را گوارا ساختن گوارنده کردن: با کمال ناگواریها گوارا کرده است محنت امروز را اندیشه فردای من. (صائب)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوا کردن
تصویر گوا کردن
((گُ. کَ دَ))
شاهد گرفتن، به شهادت خواستن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خونین کردن
تصویر خونین کردن
جعل الدّمويّة
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از خونین کردن
تصویر خونین کردن
Bloody
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خونین کردن
تصویر خونین کردن
ensanglanter
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از خونین کردن
تصویر خونین کردن
zalać krwią
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از خونین کردن
تصویر خونین کردن
кровавить
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خونین کردن
تصویر خونین کردن
blutig machen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خونین کردن
تصویر خونین کردن
خون آلود کرنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از خونین کردن
تصویر خونین کردن
রক্তাক্ত করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از خونین کردن
تصویر خونین کردن
kumwagilisha damu
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از خونین کردن
تصویر خونین کردن
피를 흘리다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از خونین کردن
تصویر خونین کردن
使流血
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از خونین کردن
تصویر خونین کردن
血まみれにする
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از خونین کردن
تصویر خونین کردن
להדמם
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از خونین کردن
تصویر خونین کردن
खून करना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از خونین کردن
تصویر خونین کردن
кровоточити
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خونین کردن
تصویر خونین کردن
ทำให้เลือดออก
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از خونین کردن
تصویر خونین کردن
bloed maken
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از خونین کردن
تصویر خونین کردن
ensangrentar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از خونین کردن
تصویر خونین کردن
insanguinare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از خونین کردن
تصویر خونین کردن
ensanguentar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از خونین کردن
تصویر خونین کردن
mengotori darah
دیکشنری فارسی به اندونزیایی